حس خوب باتو بودن

 

 

حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست

شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست

من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم

واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم

توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود

کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود

واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم

توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم

اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم

تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم

قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من

سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من

چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم

دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم


نظرات شما عزیزان:

احسان
ساعت20:54---29 آبان 1390
مرسی از راهنمایت فرزاد جان چشم حتماخوش حال میشم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, | 7 بعد از ظهر | نویسنده : EhsAn |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وشوو